هفتمی ها

هفتمی ها

درباره ی درس های کلاس هفتم
هفتمی ها

هفتمی ها

درباره ی درس های کلاس هفتم

پارادکس(تناقض نما یا یگانگی دوگانه ها)



- پارادکس
(تناقض نما یا یگانگی دوگانه ها)
نسبت دادن دو حالت و ویژگی متضاد به یک پدیده است . مانند : سیر ِگرسنه - خاموش ِگویا . 
مثال:
چیست این سقف بلند "ساده بسیار نقش " // زین معمّا هیچ دانا در جهان آگاه نیست 
طنز یعنی "گریه کردن قاه قاه"// طنز یعنی "خنده ی پر اشک و آه"

توضیح کامل تناقض نما را از کتاب "موسیقی شعر" و "شاعر آینه" (دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی)بخوانید:

یکی از مهم ترین عوامل رستاخیز واژه ها آن است که یک واژه به گونه ای به کار رود که خلاف انتظار خواننده باشد که به آن آشنایی زدایی می گویند . مثلا ً عادت بر این است که همیشه کلمه ی زنهار با فعل منفی بیاید مثل : زنهار بد مکن که بد خواهی دید .
اما وقتی حافظ می گوید :

روزی که چرخ از گِل ما کوزه ها کند ،
زنهار کاسه ی سر ما پر شراب کن 

در حالی که خواننده انتظار فعل (مکن) را دارد بافعل(کن) روبرو می شود و احساس غرابت و بیش از آن احساس شگفتی می کند .
نمونه ی دیگر باز هم در شعر حافظ آوردن مصدر منفی (نشنیدن) است با فعل مؤکد ( واجب است ) در بیت زیر:
عنان به میکده خواهیم تاخت زین مجلس 
که وعظ بی عملان واجب است ، نشنیدن 

مثال دیگر " کژ و مژ " در شعر مولاناست . " کژ و مژ " از اتباع اند و سنت و عادت زبان آنها را از هم جدا نا شدنی می داند و باید دنبال هم بیایند اما مولانا به رسم آشنایی زدایی آنها را از هم جدا می کند و می گوید :
چون کشتی بی لنگر " کژ می شد " و " مژ می شد " 

در بیت زیر عین این مثال در کلمه ی گفتگو ( = گفت و گو ) اتفاق می افتد:
تا که شوم ترانه خوان ، بخوان بخوان ز نو بخوان 
گوش خدا ترانه شد ، ز گفت من ، ز گوی تو 

اصلا ً یکی از ظریف ترین نکاتی که در اندیشه ی بزرگان عرفان ما نهفته است همین مسأله ی رابطه ی معکوس میان عادت و حقیقت است . در نظر عرفا هر چه به عادت نزدیک شویم از حقیقت دور شده ایم و تنها با شکستن عادت هاست که می توان به حقیقت رسید . از این جهت است که حافظ هم از خلاف آمد عادت کامیبابی و کامجویی می کند :
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من 
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم .

فریدالدین عطّار در یکی از تمثیل های خود از زبان ابلیس حکایتی آورده که این اندیشه را به زیباترین وجه ممکن تصویر می کند ، خلاصه ی مطلب از این قرار است که مسیح ،ابلیس را مشغول سجده ی خداوند دید و به او گفت : این چه کاری است که می کنی ؟ ابلیس گفت : من از عهد قدیم ( روزگار وصال حق ) چنین عادت کرده ام که بر او سجده برَم. پس مسیح به او گفت : آگاه باش که آنچه از سر ِ عادت برخاسته باشد ، بر درگاه او ارجی ندارد و آن رابا حقیقت سر و کاری نیست :

سجده ای می کرد ابلیس لعین 
گفت عیسی : " در چه کاری این چنین ؟ " 
گفت :" من پیش از همه ، عمری دراز 
سجده عادت کرده ام ، زان گاه باز ،
عادتم گشته است ، این زان می کنم 
گر همه سجده ست تاوان می کنم !"
عیسی ِ مریم بدو گفت : " ای سَقَط!
می ندانی هیچ و ره کردی غلط 
تو یقین می دان که اندر راه ِ او 
نیست عادت لایق درگاه او 
هر چه از عادت رَوَد در روزگار 
نیست آن را با حقیقت هیچ کار ! " 
و همچنان که عطار می گوید " نیست عادت لایق درگاه او ؛باید بدانیم که عادت لایق درگاه هنر هم نیست !


یکی دیگر از انواع آشنایی زدایی هنری انتخاب بیان پارادوکسی است . منظور از تصویر پارادوکسی ، تصویری است که دو روی ترکیب آن به لحاظ مفهوم یکدیگر را نقض کنند مثل " سلطنت فقر " 
اگر در گفتگو های روزانه ی خود دقت کنیم ، بسیاری از هسته های این نوع تصاویر را در آنجا خواهیم یافت مثل:
" ارزان تر از مفت " " بعد از هرگز" ، " درد بی دردی " ، "هیچکس " یا " فلان هیچ کس است و چیزی کم " دیوان رشید وطواط . 
اگر در تعبیراتی ساده ای هم از قبیل " لامکان " یا " لامکانی که در او نور خداست " درنگ نماییم به مفهوم پارادوکسی نزدیک شده ایم : چرا که از یک طرف " لامکان " است و از یک طرف در او نور خداست " .

تصاویر پارادوکسی به معنی دقیق کلمه با سنایی و شعرهای مغانه ی او آغاز می شود :
خنده گریند همه لاف زنان بر در تو 
گریه خندند همه سوختگان در بر تو 
یا 
برگ بی برگی نداری ، لاف درویشی مزن ! 

پس از سنایی مولانا جلال الدین اینگونه تصاویر را گسترش داد:

هر کسی رویی به سویی برده اند 
وین عزیزان رو به بی سو کرده اند 
هر کبوتر می پرد زی جانبی 
وین کبوتر جانب ِ بی جانبی 
هر عقابی می پرد از جا به جا 
وین عقابان راست بی جایی سرا 
ما نه مرغان هوا ، نی خانگی 
دانه ی ما دانه ی بی دانگی 

پارادوکس در دوره ی گسترش عرفان - در نظم و بویژه در نثر - در اوج قرار گرفت . برای نمونه به این تصویر شگفت انگیز پارادوکسی ابویزید بسطامی اشاره می شود :
روشن تر از خاموشی چراغی ندیدم 

و حافظ هم از این مسأله دور نماند :
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ، ولی 
اساس هستی ما زان خراب ، آباد است ( از خرابی ، آباد بودن )
" حافظ"


در دوره ی سبک هندی تصاویر از آنهم بالاتر می رود . در میان شاعران سبک هندی " بیدل " بیشترین تصاویر پارادوکسی را در شعر خود آورده از قبیل :

غیر عریانی لباسی نیست تا پوشد کسی 
از خجالت چون صدا در خویش پنهانیم ما 

سیر آیینه ی دل ضبط نفس می خواهد 
ورنه آزادی ما اینهمه محبوس نبود 

به عیش خاصیت شیشه های می داریم 
که خنده بر لب ما قاه قاه می گرید 

و بعد از آن به همه ی دوره های شعر فارسی تا شعر نو راه یافت .

هوشنگ ایرانی که شعرش جای تأمل بسیار دارد در یکی از کارهایش پارادوکس را بصورت زیر به کار می برد:
در تنهایی بی پایانش
رؤیای نیستی ها را زدود 
سکون هستی را دریافت 
ازتهی لبریز گردید ...
هوشنگ ایرانی یکی از استعدادهای برجسته ی شعر سپید که متأسفانه بخاطر اصطلاح " جیغ بنفش " همواره مورد تمسخر قرار گرفت ، است . مهمترین ویژگی شعر هوشنگ ایرانی این بود که سعی می کرد واژگان را در جهتی بر خلاف عادت به کار ببرد و اصلا ً چرا راه دور برویم همین ترکیب " جیغ بنفش " خود نشانگر " جور دیگر اندیشیدن " است .

اخوان ثالث :
از تهی سرشار 
جویبار لحظه ها جاری است . 

شفیعی کدکنی: 
جایی که نان گرسنه شد و آب تشنه زیست ...

پیرایه یغمایی: " 
تا بیاندازم گره در جان باد 
تا بشویم آب را در چاه یاد!




دکتر شفیعی کدکنی در کتاب موسیقی شعر پارادوکس را بیان نقیضی می خواند . در همین کتاب آمده است که :
پارادوکس در ادبیات فرنگی نیز کاربرد بسیار دارد . برای نمونه می توان در این عبارات شکسپیر در رومئو و ژولیت تجلی آن را دریافت .